ای برگهای مصحف تو زیر سم ها
گلبرگ تن پرپر شد از شمشیر سم ها
شاهنشه آزادگان ، پور پیمبر
در خاک و خون افتاده با زنجیر سم ها
حسین دشتی
خواستم از عشق تو گویم ، لبم آتش گرفت
غم به روی غم شدستی و دلم آتش گرفت
چیست سهم ما بجز هجر و غم و آزرده گی
عقل و روح و جسم و جانم ، بیش و کم آتش گرفت .