سحر دنبال بی آر تی بگردم
ز بی خوابی پی چرتی بگردم
همی ترسم ز جور چرخ گردون
خراب اعصاب و هم قاطی بگردم .
ح.د
خم ابروت که دل را چو خم می کرده است
روز ما را به یقین شامگه دی کرده است
آه جادوی کلامت چو به جانم افتاد
آن شرنگی که دل آتشکده ری کرده است
طره گیسویت از خاور دل پیدا شد
الفتی با دلم از عهد جم و کی کرده است
رنج بر گو که چگونه به کلام آورمش
بیش از این مولوی و مثنوی و نی کرده است
هیچ از ما به دلت خاطره ای گنگ بماند ؟
چون اجل جانب ما مرکب خود پی کرده است .
ح.د