ای درختان پیش رویت سر به زیر
هفت اقیانوس در چشمت اسیر
بازگو آن ماه ناپیدا کجاست ؟
هان ! مزار حضرت زهرا کجاست ؟
ماییم که در دام غم ها مانده ایم
عاشقان رفتند و ما جامانده ایم
دائما گوییم با حسرت این سخن
از تبار لاله ها جامانده ایم
شمع جمع شاپرکهایی رضا
ای کلید ساده مشکل گشا
آن گل زیبا گل خوشبو تویی
ای رضا جان، ضامن آهو تویی
با نگاهت چون کبوتر کن، مرا
تا بگیرم اوج، خوشحال و رها
چرا مردم نمیدانند که در گلهای ناممکن هوا سرد است ؟؟؟
چه جمعه ها که یک به یک غروب شد نیامدی
چه بغضها که در گلو رسوب شد نیامدی
خلیل آتشین سخن ؛ تبر به دوش بت شکن
خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی
برای ما که خسته ایم نه؛ ولی……
برای عده ای چه خوب شد نیامدی
تمام طول هفته را به انتظار جمعه ام
دوباره صبح؛ ظهر ؛ نه غروب شد نیامدی
خواهی که ببینی رخ پیغمبر را
بنگر رخ زیبای علی اکبر را
در منطق و خلق و خوی او می بینی
با دیده ی جان محمدی دیگر را
مـیـلاد مسعـود اباالفضل جوان است
هـنگام شـادی و سرور شیـعـیـانــسـت
از دامـن ام البنین ماهی عیان است
کز روی وی شرمنده مـاه آسـمـانست
میلاد گل رسول و زهرا و علی است
زیرا که جهان خجسته زین نور جلی است
ما را دگر از روز جزا بیمی نیست
چون بر دل ما عشق حسین ابن علی است
روی قبرم بنویسید مسافر بوده است
بنویسید که یک مرغ مهاجر بوده است .
بنویسید زمین کوچه ی سرگردانیست
او در این معبر پرحادثه عابر بوده است
صفت شاعر اگر همدلی و همدردیست
در رثایم بنویسد که شاعر بوده است
بنویسید اگر شعری ازاومانده بجای
مردی از طایفه ی شعر معاصر بوده است .
مدح گویی و ثنا خوانی اگر دین داریست
بنویسید در این مرحله کافر بوده است .
غزل هجرت من را همه جا بنویسید
روی قبرم بنویسیدمهاجر بوده است
بهار شد در میخانه باز باید کرد
به سوی قبله عاشق نماز باید کرد
نسیم قدس به عشاق باغ مژده دهد
که دل ز هر دو جهان بی نیاز باید کرد
زائری بارانی ام آقا به دادم می رسی؟
بی پناهم ، خسته ام ، تنها ، به دادم می رسی؟
گر چه آهو نیستم اما پر از دلتنگیم
ضامن چشمان آهوها به دادم می رسی؟
من دخیل التماسم را به چشمت بسته ام
هشتمین دردانه زهرا به دادم می رسی
زهراى حزین به اشک و آه آمده بود
جبریل پریشان به نگاه، آمده بود
در کنج خرابه، در میان طبقى
خورشید به مهمانى ماه آمده بود!
بر خیز که در سکوت شب جار زنیم
بر لوح زمانه نقش ایثار زنیم
خورشید شویم و با طلوعی دیگر
صد نیزه نور بر شب تار زنیم
وقتی از غربت ایام دلم می گیرد
مرغ امید من از شدت غم می میرد
دل به رویای خوش خاطره ها می بندم
باز هم خاطره ها دست مرا می گیرد
کم کم غروب ماه خدا دیده می شود
صد حیف ازین بساط که برچیده میشود
در این بهار رحمت و غفران و مغفرت
خوشبخت آنکسی ست که بخشیده میشود
عید شما مبارک
با خوردن اگر حال تو جا می آید
خوش باش که ایام صفا می آید
آماده حمله باش در این شب عید
وقتی که صدای ربنا می آید
هیچ کس ویرانیم را حس نکرد
وسعت تنهائیم را حس نکرد
در میان خنده های تلخ من
گریه پنهانیم را حس نکرد
در هجوم لحظه های بی کسی
درد بی کس ماندنم را حس نکرد
آن که با آغاز من مانوس بود
لحظه پایانیم را حس نکرد
از عین علی عروج ما معتبر است
وز لام علی لسان ما پر گهر است
آن کس که ندارد خبر از یای علی
از هستی خود در این جهان بی خبر است
در این فکرم من و دانم که هرگز
مرا یارای رفتن زین قفس نیست
اگر هم مرد زندانبان بخواهد
دگر از بهر پروازم نفس نیست
از عرش صدای ربنا می آید
آواز خوش خدا خدا می آید
فریاد که درهای بهشت باز کنید
مهمان خدا سوی خدا می آید
الا که نور خدایی خدا کند که بیایی
تو نور غیب نمایی خدا کند که بیایی
غم فراق تو جانا خدا کند که سر آید
سر آید و تو برآیی خدا کند که بیایی
دمی که بی تو برآید خدا کند که نیاید
الا که هستی مایی خدا کند که بیایی
سکوتم را به باران هدیه کردم
تمام زندگی را گریه کردم
نبودی در فراق شانه هایت
به هر خاکی رسیدم تکیه کردم
ای همه غمگین اگر تنها شدی من با توام
خسته دل از هر که و هر جا شدی من با توام
گر به کنج بی کسی آمیخته ای با درد خویش
دلگران از مردم دنیا شدی من با توام
کوچه های شهر ما ویران نمی ماند عزیز
کار و بار عشق ، بی سامان نمی ماند عزیز
یک نفر فردا زمین را نور باران می کند
مهدی ما تا ابد پنهان نمی ماند عزیز
کاش بودی تا دلم تنها نبود
تا اسیر قصه فردا نبود
کاش بودی تا برای قلب من
زندگی این گونه بی معنا نبود
آبی تر از آنیم که بی رنگ بمیریم
از شیشه نبودیم که با سنگ بمیریم
تقصیر کسی نیست که اینگونه غریبیم
شاید که خدا خواست که دلتنگ بمیریم
شعبان شد و پیک عشق از راه رسید
عطر نفس بقیه الله رسید
با جلوه سجاد و ابوالفضل و حسین
یک ماه و سه خورشید در این ماه رسید