خم ابروت که دل را چو خم می کرده است
روز ما را به یقین شامگه دی کرده است
آه جادوی کلامت چو به جانم افتاد
آن شرنگی که دل آتشکده ری کرده است
طره گیسویت از خاور دل پیدا شد
الفتی با دلم از عهد جم و کی کرده است
رنج بر گو که چگونه به کلام آورمش
بیش از این مولوی و مثنوی و نی کرده است
هیچ از ما به دلت خاطره ای گنگ بماند ؟
چون اجل جانب ما مرکب خود پی کرده است .
ح.د
هیچ کودکی نگران وعده بعدی غذایش نیست ،
زیرا به مهربانی مادرش ایـــمـان دارد ،
ای کاش من هم مثل او به خـــدایم ایمان داشتم ...
سلام منم همینطور
این روزها نیز بگذرد
مرسی که اومدی
سلام
خواندمت
آفرین
درود بر استاد
توجه شما باعث دلگرمی بنده است
متشکرم