روز تولد تو ای نازنین من
خورشید ز مشرق ساغر طلوع کرد
چون کهکشان به دست گرفته ست تار و دف
بر گرد تو مهتاب طوافش شروع کرد
***
بعد از هزار سال به لبم خنده پا نهاد
ای نور چشم پدر چون بیآمدی
ظلمتکده ای بود دلم بی حضور تو
چون صاعقه به وجودم شرر زدی
***
تا آمدی غم ز دلم رخت بسته بود
بد جور بال سیاه غصه شکسته بود
برگشت سوی خانه باز پرستوی آرزو
امید بود همرهش ز راهی که رفته بود
***
افتاد به بحر ساکن دل چون ز آسمان
تا بی کرانه ها موج فواره میکند
و آن پرتو تبسم چشمان نو بهارش
درد و غمم را عجب ولی چاره میکند
***
موعود تو را نام نهادم از این سبب
چون وعدهء آمدنت را به خواب داد
تا قائم آل محمد پناه ماست
الله استغاثهء ما را جواب داد
***
برای تولد موعود سروده شد
۹بهمن1384